همسرش نیز که بهدلیل همین موضوع با شوهرش دعوا کرد، در نهایت تصمیم گرفت برای همیشه به زندگی مشترکش پایان دهد.
مرد جوان وقتی روبهروی قاضی دادگاه قرارگرفت، درباره علت درخواست طلاقشان گفت: من و سودابه از یک سال پیش بهواسطه یکی از بستگانمان با هم آشنا شدیم. بعد از آن تصمیم به ازدواج گرفتیم. اوایل مشکل و اختلاف خاصی نداشتیم؛ چون بیشتر درگیر ازدواج و برگزاری مراسمهای مختلف بودیم؛ تا اینکه چندوقت پیش در حالیکه داشتم با همسرم چت میکردم سر یک موضوعی جر و بحثمان شد. در این میان من به شوخی گفتم اگر زیاد حرف بزنی بلاکت میکنم. او همچنان خیلی جدی داشت بحث میکرد. من هم شماره او را بلاک کردم. قصدم واقعا شوخی بود. میخواستم با این کار هم با او شوخی کرده باشم هم اینکه به دعوا پایان دهم. تصور میکردم که سودابه متوجه شوخی من شده باشد. مدتی بلاک بود، تا اینکه سرم گرم کار شد و ناگهان یادم افتاد سودابه همچنان بلاک است. بلافاصله او را از بلاک درآوردم و گفتم حالا دیگر ادب شدی. در کمال تعجب دیدم که این بار او شماره مرا بلاک کرد. حتی تماس گرفتم و دیدم شمارهام مسدود شده است. با اینحال تصور میکردم او هم قصد دارد شوخی مرا تلافی کند، ولی وقتی به خانه رسیدم، دیدم که سودابه بهشدت ناراحت است. با من حرف نمیزند. تا صحبت کردم، شروع کرد به فریاد زدن و گریه کردن! خیلی تعجب کردم. او به من توهین کرد و در میان صحبتهایش گفت که از ازدواج با من پشیمان شده است. وقتی این حرف او را شنیدم، فهمیدم که در انتخابم اشتباه کردهام. او که بهخاطر یک شوخی با من چنین رفتاری کرد، در آینده وقتی با مشکلات بزرگتری مواجه شویم، رفتارهای بدتری از خودش نشان خواهد داد. برای همین تصمیم به جدایی گرفتم.
در ادامه همسر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم خیلی جدی مرا بلاک کرد. آن لحظه داشتیم با هم دعوا میکردیم. او گفت دیگر حوصله مرا ندارد و نمیخواهد صحبتهایمان ادامه پیدا کند. بلافاصله مرا بلاک کرد. تا چند ساعت از او خبر نداشتم. وقتی هم به خانه آمد، از دستش ناراحت بودم، اما به جای اینکه از من دلجویی کند، او هم شروع کرد به دعوا کردن. گفت تو بچهای و رفتارهای نرمالی نداری. اتفاقا او به من توهین کرد و هرچه دلش خواست به من گفت. دیگر تحمل نکردم. آن شب دعوای خیلی سختی داشتیم. هردو در عصبانیتمان حرفهایی به هم زدیم و تصمیم به طلاق گرفتیم. ولی تصور میکردم که این حرفها از روی عصبانیت است، اما فردای آن شب، شوهرم گفت باید از هم جدا شویم. انگار به دنبال بهانه بود تا از من جدا شود. حالا که او به خاطر این مسأله نمیخواهد با من زندگی کند، من هم دیگر نمیخواهم در کنار این مرد زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست که با یک مشاور خانواده مشورت کنند.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "شوخی دردسرساز با همسر که منجر به طلاق شد!" هستید؟ با کلیک بر روی حوادث، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "شوخی دردسرساز با همسر که منجر به طلاق شد!"، کلیک کنید.